مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی


چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی

حدیث حسنت و ادراک هر کسی بحقیقت


جمال یوسف مصریست پیش دیدهٔ اعمی

مقیم طور محبت ز شوق باز نداند


شعاع آتش مهر از فروغ نور تجلی

کمال معجزهٔ حسن بین که غایت سحرست


شکنج زلف چو ثعبان نهاده بر کف موسی

حکایتیست ز حسنت جمال لعبت چینی


نمونه ئیست ز نقشت نگارخانهٔ مانی

رخ منور و خال سیاهت آتش و هندو


خط معنبر و زلف کژت زمرد و افعی

کجا بصورت و معنی بچشم عقل درآئی


که هست حسن و جمالت ورای صورت و معنی

چو حسن منظر و بالای دلفریب تو بینند


که التفات نماید بحور و جنت و طوبی

بجام باده صافی بشوی جامهٔ صوفی


چرا که باده نشاند غبار توبه و تقوی

چو چشم مست تو فتوی دهد که باده حلالست


بریز خون صراحی چه حاجتست بفتوی

بیاد لعل تو خواجو چو در محاوره آید


کند بمنطق شیرین بیان معجز عیسی